خاطرات(4)
عید قربان
دوستای گلم زندگیتون به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم عید همتون مبارک ...
نویسنده :
سمیرا
13:17
روزهای تکراری
از این روزای تکراری خسته شدم همه روزها مثل همن هر تلاشی هم واسه تغییر میکنم فایده نداره هیج اتفاق تازه ای نمیافته روزا اینقدر کوتاهه که آدم دلش میگیره و شبا اینقدر بلند که حوصلم سر میره . همچنان کلاس زبان میرم ترم دوم هم داره تموم میشه فقط دو جلسه مونده ، دوباره باشگاه رفتن هم شروع کردم یمدت بود باشگاه نرفتم دیروزکه رفتم بدن درد شدید گرفتم اصلا نمی تونم تکون بخورم ولی اینم میگذره و خوب میشم . همش به خودم تلقین میکنم که مثبت فکر کنم و بگم که بالاخره یه اتفاق خوب و غیرمنتظره تو زندگیم میافته.... به امید اون روز ...
نویسنده :
سمیرا
19:37
الهی...
من توانایی صیانت از تقسیم را ندارم و در منجلاب گناه مغروقم من چون برگی زردم که حتی با نسیم کوچکی از وسوسه فرسنگ ها از اصالتم دور میشوم. ولی هنگامی که عشق تو را در دل دارم، عشقی شعله ور که خود جرقه های آتشین آن را در دلم برافروختی حتی تندبادهای هوا و هوس نیز قادر نیستند ریشه هایم را که در خاک انسانیت فرو رفته ذره ای از جای خود تکان دهد. ...
نویسنده :
سمیرا
12:23
...
خاطرات(3)
تولد
امروز تولدمه هوراااااااااااااااا تولد تولد تولدم مبارک انشاا... صدوبیست سال نه صدوبیست سال کمه همیشه زنده باشم ...
نویسنده :
سمیرا
15:09